۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

سه، بازی آغاز شد!

سلامی‌ گرم در این هوای خوبِ عصرِ جمعه! عصرِ جمعه‌ای که برای بیشتر افراد دلگیر است و هرچه می‌‌کنند، چاره‌ای نمی‌‌یابند.

و ما بسته‌ای تحتِ نامِ رادیو میم به شما معرفی‌ می‌کنیم، باشد که مقبول افتد...!
 

اول از همه خبری در رابطه با موسیقی: کمتر از یک ماه دیگر، یعنی‌ درست ۱۱/۱۱/۱۱ گروه ۱۲۷ جدید‌ترین آلبومِ خود را منتشر میکنند. و چیزی تا آن باقی‌ نمانده. ۱۲۷ پیش از این با اولین آلبومِ فارسیِ خود، خال پانک، مطرح شد و توانست افراد زیادی را متوجه خود کند. اگر تا کنون با این گروه آشنایی نداشته اید، شما را به شنیدنِ "خسرو خوبان" از این گروه دعوت می‌‌کنم...

برای شنیدن و دانلود آهنگ روی خسرو خوبان-۱۲۷ کلیک کنید.
ای خسرو خوبان نظری سو‌ی گدا کن، رحمی به منِ خسته دل‌ِ بی‌ سر و پا کن...

درست پس از پخش دومین برنامه ی رادیو میم، تیم ملی‌ توانست بحرین را شیش تایی‌ کند و ما این پیروزی را به همهٔ ایرانیان تبریک گفت و از کسانی‌ که "شخصیت" را دوباره به این تیم آوردند تشکر کرده و تقدیر ویژه‌ای از همهٔ مردمی که با حضورشان، انگیزه را به تیم بازگرداندند.

جدا از این رخداد خوب، اتفاقی‌ بد هم رخ داد. شخصی‌ در این خاک پیدا شد و هر آنچه خود را لایقش می‌‌دید، در گفت و گوی با پانا، به سینم ی ایران نسبت داد. کسی‌ که حتا ارزشِ نام بردن هم ندارد، سینمای ما را فاحشه خانه و کلیه ی زنانِ این سینما را فاحشه خواند. اما توضیح نداد، نقش خودش در این میان چیست...
او در مصاحبه با خبرگزاری دانش آموزان ایران، بیان کرد:

«هنرپیشه‌های زن ایران خودشان یک پا آنجلینا جولی هستند و سینمای ایران باید هم برای ادامه فعالیت خود فاحشه بین‌المللی بیاورد. سینمای ایران فاحشه‌خانه است، مگر صبح تا شب عکس های هنرمندان چاپ نمی‌شود؟ وقتی زن‌های ما افتخارشان این است که عکس‌های خود را به صورت نیمه‌عریان در اینترنت بگذارند، یعنی خودشان یک پا آنجلینا جولی هستند...سینمای ما ماهیتی غربی، صهیونیستی و اومانیستی دارد و باید اسلامی شود...»

شاید ندانید کسی‌ که خود را بزرگترین فیلم ساز مذهبی‌ِ جهان می‌‌دند، و در نگارشِ  "یوسف" اش مدعیِ الهامات درونیِ کلمات شد. به خاطره همین فیلم نامه متهم به دزدی و استفاده بدون اجازه از اثرِ دیگری شد و در دادگاه محکوم شد. حالا بگردیم دنبال آدمِ دروغ گو!
 در ادامه هم پنج بازیگر سینمای ایران در نامه ای به این سینماگرِ مبلغ دینی -لقبی که خودش به خودش بخشید- گفتند:

«از اینکه می‌بینیم آن همه پرداختن به زوایای نورانی زندگی پیامبران و سرمشق قرار دادن منش ایشان تاثیری در کلامتان نداشته، و در نهایت شهرتتان را از نفرت‌پراکنی و بی‌ادبی در برابر هم‌نوعانتان به دست آورده‌اید، بسیار متاسفیم... ای کاش لطف کنید سینمایی را که خجالت می‌کشیم بگوییم شما را یاد کجا می‌اندازد به حال خود رها کنید، شاید که رستگار شوید و آرامش و صلح و محبت به وجدان نگرانتان بازگردد»
این نامه به امضای ترانه علیدوستی، پگاه آهنگرانی، نگار جواهریان، هانیه توسلی و باران کوثری رسیده است.

از سینما گفتیم مشکلات این روزهای این هنرِ زیبا در ذهن آمد. شاید بد نباشد نامه کمال تبریزی و درخواست ِ این کارگردان فیلم هایی چون مارمولک، لیلی با من است، همیشه پای یک زن در میان است را با هم بخوانیم:

‎‫بالاخره فیلم «خیابان (های) آرام» پروانه نمایش گرفت و قراره بعد از «سعادت آباد» در گروه سینما آزادی اکران بشه. ولی ظاهرا قراره این فیلم هم مثل فیلم های دیگه به خاطر موضوعش مورد بی مهری رایج قرار بگیره! برای مثال، زمان صدور پروانه نمایش را طوری عقب انداختند که نوبت اکران درست مصادف بشه با ماه های م...حرم و صفر! و فقط هم به این امر بسنده نکردند و به تهیه کننده و پخش کننده اعلام کردند که اختصاصا برای این فیلم حق هیچگونه تبلیغی، نه در سطح شهر و نه در تلویزیون ندارید!!! و این تصمیم برای اولین بار در طول تاریخ سینمای ایران از طرف مسئولین کشور برای شرایط نمایش یک فیلم سینمایی گرفته شد! در واقع با زبان بی زبانی این نکته را اعلام کرده‌اند که ارشاد دوست ندارد مردم این فیلم را ببینند! و تا جایی که امکان دارد کاری کنند که فیلم «خیابان (های) آرام» کمترین بیننده را داشته باشد! و این از سیاست‌ها و روش‌های نوین حمایت از سینمای ایران است! ما حق هیچگونه تبلیغی برای نمایش این فیلم نداریم! مردم آهسته بیایند و فیلم را در کمترین تعداد ممکن ببینند و آهسته بروند! خدایا در این دوران پر افتخار به داد مظلومیت سینمای ایران برس!از آق ای رضوی، تهیه کننده محترم نیز گله دارم! تقریبا هیچ عکس‌العمل مناسبی در برابر بلایایی که بر سر فیلم نازل می شود ندارد! هیچ اعتراضی را در برابر این موضوع منعکس نکرده است! و حتی از من خواست که اصلاحات بیشتری را نسبت به آنچه که ارشاد اعلام کرده بود انجام دهم تا خدای نکرده پلیس نیروی انتظامی هم از ما رنجیده خاطر نشود! فعلا در ساخت فیلم باید مراقب رنجش خاطر همه بود! رنجش خاطر فیلمساز اهمیتی ندارد!‬

شاید دیگر نیازی به جست و جو برای دل گرفته گی در این عصر جمعه نباشد. با این اوضاع و اتفاقات برای عصر شنبه هم دلیل یافت شد...!!! والا!
این روزها همه دیدن فیلم «یه حبه قند»‌ را توصیه می کنند و ما هم با اینکه این فیلم را هنوز ندیدیم شما را به دیدن این فیلم تشویق می کنیم تا کور شود هر که این سینما رنجش می دهد!

شاید توجه کرده باشید که خیلی از ما نسبت به مسائل پیش آمده در پیرامونمان گلایه مندیم و زمین و زمان را مقصر می دانیم و از همه گله می کنیم...اما چرا فقط گله و شکایت...؟!
آهنگ «گِله» از فرید نیکفام که آهنگ و تنظیم کارهایش از معلم اش، کاوه یغمایی، است...
پیشنهاد می کنم این کار را از دست ندهید:

برای شنیدن و دانلود آهنگ روی گِله-فرید نیکفام کلیک کنید.
اونی که منو اینجا کشوند، از اون گله دارم...

شعری از مولوی را آماده کرده بودم تا همراه با چند شعرِ دیگر برایتان پخش کنیم، اما وقتی این شعر از سید مهدی موسوی رو خواندم ترجیح دادم تنها این شعر را پخش کنم و خوب به آن دقت کنیم و باقی شعر ها را در هفته های آینده در برنامه بگنجانیم...
این شما و این شعر:

‎[از خواب ها پرید، از گریه ی شدید
... 
اما کسی نبود... اما کسی ندید...]


از خواب می پرم، از گریه ی زیاد
از یک پرنده که خود را به باد داد


از خواب می پری از لمس دست هاش
و گریه می کنی زیر ِ پتو یواش


از خواب می پرم می ترسم از خودم
دیوانه بودم و دیوانه تر شدم


از خواب می پری سرشار خواهشی
سردرد داری و سیگار می کشی


از خواب می پرم از بغض و بالشم


که تیر خورده ام که تیر می کشم


از خواب می پری انگشت هاش در...
گنجشک پر... کلاغ پر... پر... پرنده پر...


از خواب می پرم خوابی که درهم است
آغوش تو کجاست؟! بدجور سردم است
از خواب می پری از داغی پتو


بالا می آوری... زل می زنی به او...
از خواب می پرم تنهاتر از زمین
با چند خاطره، با چند نقطه چین


از خواب می پری شب های ساکت ِ


مجبور ِ عاشقی! محکوم ِ رابطه!


از خواب می پرم از تو نفس، نفس...


قبل از تو هیچ وقت... بعد از تو هیچ کس...


از خواب می پری از عشق و اعتماد!


از قرص کم شده، از گریه ی زیاد
از خواب می پرم... رؤیای ناتمام!


از بوی وحشی ات لای ِ لباس هام


از خواب می پری با جیر جیر تخت
از گرمی تنش... سخت است... سخت... سخت...

[
از خواب ها پرید در تخت دیگری


از خواب می پرم... از خواب می پری...


چیزی ست در دلت، دردی ست در سرم


از خواب می پری... از خواب می پرم...]

سخت در این فضا و بعد از خواندنِ  این شعر برنامه را ادامه داد و راحت حرف زد...شاید بهتر باشد خداحافظی کنیم و به عصر جمعه ی همیشگی ادامه دهیم...

آن که می دانست، زبان بست
وان که می گفت، ندانست
(احمد شاملو)
تا روزی دیگر...

هیچ نظری موجود نیست: