با سلام به شما و این روزهای نارنجیِ پاییزی...امیدوارم هرجا که هستید بهترین باشید و لحظه لحظه به دوست داشتنهایتان نزدیکتر شوید...
در هفتهٔ گذشته سرانجام اولین برنامهٔ رادیو میم پخش شد و بازخوردِ نسبتا خوبی -برای اولین برنامه- داشت. اما انتظارِ ما بیش از ایناست! نظراتی هم به دست ما رسید و ما همچنان در انتظار نقدها و نظرهای شما هستیم، که اینها ما "را میسازد" .
و حالا "دومین" را آغاز میکنیم ( همیشه از عددِ ۲ خوشم میآمد، نمیدانم چرا! شاید مثلِ خیلیها که بی دلیل از ۷ خوششان میآید، هرچه هست، امیدوارم این "دو" هم دوست داشتنی شود)
اتفاقتِ دیگری هم در چند روزِ گذشته افتاد که سر منشأ بد و خوبِ آن یکی بود! کمپانیِ اپل...
اما ابتدا شعری
متاسفم سوسک عزیز من
او که سوی شما سمپاشی میکند
سرباز است
من یک شاعرم
و شما
... به بخش تحت حفاظت ما آمدید
و متاسفم
که هیچ اختلافنظر
در سوسک بودنتان نداریم.
در حالی که همگان منتظرِ رو نمایی از آیفونِ ۵ بودند و عدهای با دیدنِ تیزری رویایی از آن، حسابی به خود وعده داده بودند، سرانجام از آیفون ۴S پرده برداری شد. آن هم با دوربینِ ۸ مگا پیکسلی و کیفیتِ فیلم برداری HD با رزلشن ۱۰۸۰ ! و بسیاری برتریِ دیگر نسبت به نوعِ چهارم اش...!
نکتهٔ جالبی که در این مراسم به چشم میآمد، عدم حضور "آقای سیب" در این رو نمایی بود. کسی که عادت کرده بودیم در چند سالِ اخیر بیاید و محصولات جدیدِ اپل را برای ما معرفی کند و هیچ تغیری نسبت به گذشته نکند، همیشه با تی شرت آستین بلند مشکی -که کمی هم گشاد بود- و شوار جین و عینکِ گرد! هرچند با مرور کردنِ فیلمهای چند سالِ اخیر میشد گذرِ ایام را در چهرهاش دید.
نبودنش، بیش از اندازه به چشم آمد...اما چند ساعت بعد، این "نبودن" برای همیشه به ثبت رسید.
هنگامی که به گفته باراک اوباما «بسیاری از مردم از طریقِ دستگاهی که او آنرا به جهان معرفی کرده بود، از مرگش با خبر شدند...»
اما عدهای هم معتقدند که استیو جابز برای همیشه در کنارِ ما، روی میز، توی جیب، توی دست و در همه حال با ما خواهد بود، و هرگاه به سیبی گاز زده بنگریم، بی اختیار نامِ او در ذهن تداعی میشود...و نکته ی جالب، تأسف و احترامِ افرادی بود که هیچ گاه از محصولاتِ اپل استفاده نکردند و از رفتنِ مردی که با بازگشتِ دوباره اش در سالِ ۱۹۹۷، کمپانی را دگرگون سخت، افسوس خوردند و برای روحش، شادی آرزو کردند.
چند سال پیش در ایران، آلبومی منتشر شد با نامِ "مولوی" (شورِ رومی) و چند شب پیش در حین نوشتن مطلبی که به خاطر ندارم موضوعش چه بود، دوباره این آهنگ را شنیدم. نمیدانم چه طور شد وقتی اولین برای بار اول آنرا شنیدم ساده از کنارِ آن گذشتم، و تا چند وقت به آن توجهی نکردم -و حال هم نمیدانم چرا تا این اندازه در من اثر گذشت- اما توصیه میکنم حتما این کارِ زیبای شهرام نظری را گوش کنید، که شاید شما هم لذت ببرید...
وقتی دوباره این را گوش میدادم (با صدای بلند و رقصان در اتاق، و یک بار هم در حالِ رانندگی که خطر ناک بود اما جالب!) اشکها در چشمانم گردِ هم آمدند و بغض هم خودش را رسند و فریاد زدم "شیدا شدم" و.... و حسرت خوردم و حسودی اما؛ "پیدا شدم" ...
شعری زیبا از مولوی را دارد که نمیشود از آن لذت نبرد... (البته نظرِ تمامیِ کسانی که از این کار خوششان نیاید محترم است)
شاید آنطور که باید، کار را معرفی نکردم، اما خود گوش دهید و نظر دهید...
من او بُدم، من او شدم، در عشق او چون او شدم
ما حالا میخواهیم آهنگی از هادی پاکزاد برایتان پخش کنیم، هادی پاکزاد متولدِ مشهد است و از اولین خواننده های سبک راک و آلترناتیو در ایران می باشد. قبل از این که با موسیقی درگیر شود به اشعار کلاسیک و نوشته های فلسفی علاقه داشت. تا کنون ۵ آلبوم از او منتشر شده که تمامی آنها به طور غیر رسمی و اینترنتی بود است.
آهنگی که در نظر داریم برایتان پخش کنیم، کاری است با نامِ پستچی، از آلبومِ For Four (برای چهار) که پیشنهاد میکنم با دقت گوش کنید، اما قبل از آن شما را به خواندنِ شعری زیبا از محمد علی سپانلو دعوت میکنم، شعری که در سالِ ۸۸ در کتابِ "قایق سواری در تهران" منتشر شد.
"گردش"
تنها فضا نورد و باران
از آسمان به خاک
باز نمیگردد
انسان، همیشه، در سفر بزگشتنی ست
دو خاکستری
آبی ناب دریا
کاران حقیقت
کمربند رویا...
جهان با کلاه ستاره نشانش
و داستانی از بد
در جیبهایی پر از بذرِ انسان
و پاهایی از برف
در کفش عطسه
خبر میدهد: جوهر آسمان ز عشق است
زمین، واقعیت.
پس از گردشی دور بدن جا که آغاز کردیم
-رسم است-
تا باز گردیم.
و در ادامه ی برنامه همانطور که وعده داده بودیم "پستچی" را برایتان پخش میکنیم، ترانه از هادی پاکزاد، تنظیم از مسعود فیاض زاده.
انتظار من فقط، رسوندنت بود، مالِ من نبودی، پس رسوندمت زود...
در برنامههای آینده قطعا از هادی پاکزاد، بیشتر میشنوید.
اما قبل از خداحافطی نیاز است یک عذرخواهی بابت این تاخیر بکنیم. تاخیری که علتش تنها مشکلات فنی و مشکل دسترسی اینترنت بود. چون برنامه در موعد مقرر آماده ی پخش بود. باز هم پوزش!
اتفاقات دیگری هم در هفته ی گذشته ی رخ داد که هفتاد و چهار بار ناراحت شدیم و اما همین چند ساعت پیش خبری شنیدم که باید در آینده نود بار افسوس بخوریم...اما به اضافه ی اینها سعی کنیم استقامت را هم یاد بگیریم.
در هفتهٔ گذشته سرانجام اولین برنامهٔ رادیو میم پخش شد و بازخوردِ نسبتا خوبی -برای اولین برنامه- داشت. اما انتظارِ ما بیش از ایناست! نظراتی هم به دست ما رسید و ما همچنان در انتظار نقدها و نظرهای شما هستیم، که اینها ما "را میسازد" .
و حالا "دومین" را آغاز میکنیم ( همیشه از عددِ ۲ خوشم میآمد، نمیدانم چرا! شاید مثلِ خیلیها که بی دلیل از ۷ خوششان میآید، هرچه هست، امیدوارم این "دو" هم دوست داشتنی شود)
اتفاقتِ دیگری هم در چند روزِ گذشته افتاد که سر منشأ بد و خوبِ آن یکی بود! کمپانیِ اپل...
اما ابتدا شعری
متاسفم سوسک عزیز من
او که سوی شما سمپاشی میکند
سرباز است
من یک شاعرم
و شما
... به بخش تحت حفاظت ما آمدید
و متاسفم
که هیچ اختلافنظر
در سوسک بودنتان نداریم.
در حالی که همگان منتظرِ رو نمایی از آیفونِ ۵ بودند و عدهای با دیدنِ تیزری رویایی از آن، حسابی به خود وعده داده بودند، سرانجام از آیفون ۴S پرده برداری شد. آن هم با دوربینِ ۸ مگا پیکسلی و کیفیتِ فیلم برداری HD با رزلشن ۱۰۸۰ ! و بسیاری برتریِ دیگر نسبت به نوعِ چهارم اش...!
نکتهٔ جالبی که در این مراسم به چشم میآمد، عدم حضور "آقای سیب" در این رو نمایی بود. کسی که عادت کرده بودیم در چند سالِ اخیر بیاید و محصولات جدیدِ اپل را برای ما معرفی کند و هیچ تغیری نسبت به گذشته نکند، همیشه با تی شرت آستین بلند مشکی -که کمی هم گشاد بود- و شوار جین و عینکِ گرد! هرچند با مرور کردنِ فیلمهای چند سالِ اخیر میشد گذرِ ایام را در چهرهاش دید.
نبودنش، بیش از اندازه به چشم آمد...اما چند ساعت بعد، این "نبودن" برای همیشه به ثبت رسید.
هنگامی که به گفته باراک اوباما «بسیاری از مردم از طریقِ دستگاهی که او آنرا به جهان معرفی کرده بود، از مرگش با خبر شدند...»
اما عدهای هم معتقدند که استیو جابز برای همیشه در کنارِ ما، روی میز، توی جیب، توی دست و در همه حال با ما خواهد بود، و هرگاه به سیبی گاز زده بنگریم، بی اختیار نامِ او در ذهن تداعی میشود...و نکته ی جالب، تأسف و احترامِ افرادی بود که هیچ گاه از محصولاتِ اپل استفاده نکردند و از رفتنِ مردی که با بازگشتِ دوباره اش در سالِ ۱۹۹۷، کمپانی را دگرگون سخت، افسوس خوردند و برای روحش، شادی آرزو کردند.
چند سال پیش در ایران، آلبومی منتشر شد با نامِ "مولوی" (شورِ رومی) و چند شب پیش در حین نوشتن مطلبی که به خاطر ندارم موضوعش چه بود، دوباره این آهنگ را شنیدم. نمیدانم چه طور شد وقتی اولین برای بار اول آنرا شنیدم ساده از کنارِ آن گذشتم، و تا چند وقت به آن توجهی نکردم -و حال هم نمیدانم چرا تا این اندازه در من اثر گذشت- اما توصیه میکنم حتما این کارِ زیبای شهرام نظری را گوش کنید، که شاید شما هم لذت ببرید...
وقتی دوباره این را گوش میدادم (با صدای بلند و رقصان در اتاق، و یک بار هم در حالِ رانندگی که خطر ناک بود اما جالب!) اشکها در چشمانم گردِ هم آمدند و بغض هم خودش را رسند و فریاد زدم "شیدا شدم" و.... و حسرت خوردم و حسودی اما؛ "پیدا شدم" ...
شعری زیبا از مولوی را دارد که نمیشود از آن لذت نبرد... (البته نظرِ تمامیِ کسانی که از این کار خوششان نیاید محترم است)
شاید آنطور که باید، کار را معرفی نکردم، اما خود گوش دهید و نظر دهید...
برای شنیدن و دانلود آهنگ روی پیدا شدم-شهرام ناظری کلیک کنید.
شاید کسی انتظار قرار دادن آهنگ سنتی در این برنامه را نداشت.، اما هدف ما ارائه ی موسیقی زیبا به مخاطب است و سعی ما این است که از سبک های گوناگون در برنامه قرار دهیم و به سبکی خاص معطوف نشویم.
آهنگی که در نظر داریم برایتان پخش کنیم، کاری است با نامِ پستچی، از آلبومِ For Four (برای چهار) که پیشنهاد میکنم با دقت گوش کنید، اما قبل از آن شما را به خواندنِ شعری زیبا از محمد علی سپانلو دعوت میکنم، شعری که در سالِ ۸۸ در کتابِ "قایق سواری در تهران" منتشر شد.
"گردش"
تنها فضا نورد و باران
از آسمان به خاک
باز نمیگردد
انسان، همیشه، در سفر بزگشتنی ست
دو خاکستری
آبی ناب دریا
کاران حقیقت
کمربند رویا...
جهان با کلاه ستاره نشانش
و داستانی از بد
در جیبهایی پر از بذرِ انسان
و پاهایی از برف
در کفش عطسه
خبر میدهد: جوهر آسمان ز عشق است
زمین، واقعیت.
پس از گردشی دور بدن جا که آغاز کردیم
-رسم است-
تا باز گردیم.
و در ادامه ی برنامه همانطور که وعده داده بودیم "پستچی" را برایتان پخش میکنیم، ترانه از هادی پاکزاد، تنظیم از مسعود فیاض زاده.
برای شنیدن و دانلود آهنگ روی پستچی-هادی پاکزاد کلیک کنید.
انتظار من فقط، رسوندنت بود، مالِ من نبودی، پس رسوندمت زود...
در برنامههای آینده قطعا از هادی پاکزاد، بیشتر میشنوید.
اما قبل از خداحافطی نیاز است یک عذرخواهی بابت این تاخیر بکنیم. تاخیری که علتش تنها مشکلات فنی و مشکل دسترسی اینترنت بود. چون برنامه در موعد مقرر آماده ی پخش بود. باز هم پوزش!
اتفاقات دیگری هم در هفته ی گذشته ی رخ داد که هفتاد و چهار بار ناراحت شدیم و اما همین چند ساعت پیش خبری شنیدم که باید در آینده نود بار افسوس بخوریم...اما به اضافه ی اینها سعی کنیم استقامت را هم یاد بگیریم.
غیاب ات ، حضور قاطع اعجاز است ! (آیدا شاملو)
تا برنامه ای دیگر، اگر شد، روزگار خوش...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر